|
برخاک لبت طواف کردم ای دوست بر جرم خود اعتراف کردم ای دوست مردم همه در شهرند و من در چشم تو اعتراف کردم ای دوست
الله تویی و ز دلم آگاه تویی / درمانده منم دلیل هرراه تویی
گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه / آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی
روزی روزگاری خدا ما را آفرید ، تا آدم باشیم قصه ما به سر رسید . خدا به خواستش نرسید . . .
در بلاغت چون علی در فصاحت چون حسن
د ر شهامت چون حسین و در حیا چون مادر است
از کمال علم و تقوی شد عقیله نام او
همچو زهرا از همه زنهای عالم برتر است
بقیه در ادامه مطلب ادامه مطلب
السلام ای دختر شاه نجف السلام ای صابر صحرای طف
السلام ای چادر زهرا به سر السلام ای نور خورشید و قمر
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |